همیشه روزهای آخر سال و روزهای اول سال جدید برام مثل ظوفان میمونه و من چون ذره غباری درش پیچیده میشم، بالا میرم، پایین کشیده میشم، با بقیه ذرات معلق تنیده میشم و ناگهان با سوت سرسام آور در خلاءی بی خودی رها میشم.


چقدر دلم میخواد حداقل یک سال از باقی عمرم رو در اوج آرامش و به دور از دغدغه های خودساخته شروع کنم.



پ.ن : برای هم وطن های سیل زده هم دعا کنیم و هرچی دستمون میرسه کاری کنیم.

پ.ن2: مغزم خالیِ خالیه. بی خود شده در خلاء مغزم رها شدم.


مشخصات

آخرین جستجو ها